شعری دیگر از میزاده عشقی - شاعری که جان خویش را فدای عشقش کرد
جان پسر گوش بهر خر مکن بشنو و باور مکن
مملکت ما شده امن امان از همدان تا طبس و سیستان
تجربه را باز مکرر مکن بشنو و باور مکن
مشهد وتبریز و ری اصفهان ششتر وکرمانشه ومازندران
امن بود شکوه دگر سر مکن
بشنو و باور مکن
یافته اجحاف و ستم خاتمه نیست کسی را ز کسی واهمه
هست مجازات برای همه حاکم مطلق چو بود محکمه
محکمه را مسخره دیگر مکن
بشنو و باور مکن
نسخ شده ائین ستم گستری هیچ دخالت نکند لشکری
در عمل مذهبی و کشوری نیست بقانون شکنی کس جری
شکوه زپس بر سر منبر مکن
بشنو و باور مکن
ادامه دارد.......
کلمات کلیدی: باور - کشور - ستم